- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد لب سنگ خاره شاید که پی دعا بجنبد
2 چو به محشر اندر آئی دو جهان بناز کشته عجب ار به دست فرمان قلم جزا بجنبد
3 چه خجسته جلوهگاهی که به عزم رقص آنجا قدم آورد به جنبش که زمین ز جا بجنبد
4 فکند نسیم عشقت به جهان قدس اگر ره ز هوس منزه آن را به دل این هوا بجنبد
5 دهد آن زمان هوس را رگ ذوق من به جنبش که رکاب عزم آن مه پی قتل ما بجنبد
6 سخن از ره دو دیده به حریم دل نهدرو به اشارهٔ ابروی او چو ز گوشهها بجنبد
7 همهٔ خسروان معنی علم افکنند گاهی که خیال محتشم را قلم لوا بجنبد