چو تو را به قصد جولان سم از محتشم کاشانی غزل 164

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد

1 چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد لب سنگ خاره شاید که پی دعا بجنبد

2 چو به محشر اندر آئی دو جهان بناز کشته عجب ار به دست فرمان قلم جزا بجنبد

3 چه خجسته جلوه‌گاهی که به عزم رقص آنجا قدم آورد به جنبش که زمین ز جا بجنبد

4 فکند نسیم عشقت به جهان قدس اگر ره ز هوس منزه آن را به دل این هوا بجنبد

5 دهد آن زمان هوس را رگ ذوق من به جنبش که رکاب عزم آن مه پی قتل ما بجنبد

6 سخن از ره دو دیده به حریم دل نهدرو به اشارهٔ ابروی او چو ز گوشه‌ها بجنبد

7 همهٔ خسروان معنی علم افکنند گاهی که خیال محتشم را قلم لوا بجنبد

عکس نوشته
کامنت
comment