چو کار به رغم از امید وصل از محتشم کاشانی غزل 260

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود

1 چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود سرور در دل عاشق گران درنگ شود

2 چو سنگ تفرقه بخت افکند به راه وصال سمند سعی در آن سنگلاخ لنگ شود

3 خوش آن که بر سر صیدی ز پیش دستیها میان غمزه و ناز تو طرح جنگ شود

4 هزار خانه توان در ره فراغت ساخت چو عشق خانه برانداز نام و ننگ شود

5 رقیب ازو طلبد کام و من به این سرگرم که دانم از دم افسرده موم سنگ شود

6 هوای غیر تصرف کند چو در معشوق عذار شاهد عصمت شکسته رنگ شود

7 ز اشگ محتشم آن دوست در خطر که مدام زنم بر آینه جوهر به دل به زنگ شود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر