-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین زمین گوید ثنا گردون دعا روحالامین آمین
2 رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما در این میدان نمیبینم سپهداری به این آئین
3 به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا به میدانها سبک جولان به محفلها گران تمکین
4 به تحریک طبیعت در خم چوگان بیدادم چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین
5 شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بیپایان به پایین راند از بالا به بالا تا زد از پایین
6 مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن که آنجا در پی سر میرود صد عاشق مسکین
7 نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین