- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی
2 مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی
3 به خاک رهگذار حبیب میگفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی
4 کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی
5 بسی ازین کلمات و حدیث رفت و نبود در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی
6 زمان زمان به دل و چشم خویش میگفتم ایا منازل سلمان این سلماکی