چو دل در دست عشقش مبتلا از اسیری لاهیجی غزل 234

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

چو دل در دست عشقش مبتلا شد

1 چو دل در دست عشقش مبتلا شد چگویم برمن از جورش چه ها شد

2 چو درد عشق جانم راست درمان مرا درد تو بهتر از دوا شد

3 ز مسجد آمدم سوی خرابات چو لطف دوست ما را رهنما شد

4 بیک دم رخ نمود و عقل و دین برد ندانستم دگر باره کجا شد

5 به عاشق گر چه کرد اول جفاها در آخر هرجفا با صد وفا شد

6 ندارد بهره از اسرار خلقت کسی کو در پی چون و چرا شد

7 اسیری جام جم دانی چه باشد دلی کز نور معنی با صفاشد

عکس نوشته
کامنت
comment