چو یافت لذت بیداد خنجر از جویای تبریزی غزل 927

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چو یافت لذت بیداد خنجر مژگان

1 چو یافت لذت بیداد خنجر مژگان دلم چو دیده بیاسود در بر مژگان

2 به شوق دیدنت از جای شد چنان نگهم که همچو شمع نشسته است بر سر مژگان

3 رگم برون جهد از پوست همچو تار رباب که نظاره ات از شوق نشتر مژگان

4 به سیل اشک تن لاغرم ز جا می رفت اگر نگاه نمی داشت لنگر مژگان

5 ز بس به تار نگاهم گره فتاد ز اشک نمی رسد شب وصل تو تا سر مژگان

6 نمی ز سوز فراقش نمانده در جگرم همیشه باشم جویا از آن تر مژگان

عکس نوشته
کامنت
comment