1 چو گل به آب روان شد، چو می به تاب آمد چو اشک رفت ز چشم من و چو خواب آمد
2 چه احتیاج به قاصد نیازمند ترا که از صریر قلم، نامه را جواب آمد
3 خیال می کنی از بس فریب و پرکاری هزار بار به دنیا چو آفتاب آمد
4 ز بس که خورده دل من فریب تشنه لبی ز موج شعله به گوشم صدای آب آمد
5 سلیم می برم امشب به پای خم شمعی که پیر دیر، شب رفته ام به خواب آمد