چو دست جرأتش طرح شکار از جویای تبریزی غزل 406

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد

1 چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر می‌ریزد

2 چنان گرد کدورت دور ازو در سینه جا دارد که آهم بر زمین سنگین‌تر از زنجیر می‌ریزد

3 به خاک از بس خیال صورتش با خویشتن بردم به بام و در غبارم گردهٔ تصویر می‌ریزد

4 سر و کارم به آتشپاره‌ای افتاد کز خویش چو از گلبرگ شبنم جوهر از شمشیر می‌ریزد

5 دل افسرده‌ام را بس که سختی پیش می‌آید نفس بر لب مرا همچون دم از شمشیر می‌ریزد

6 دلم جویا شکار آتشین‌خویی‌ست کز بیمش جگر خون می‌شود از کنج چشم شیر می‌ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment