1 چو در غمخانهٔ ما آید آن دلبر نمیماند اگر ماند شبی ماند، شب دیگر نمیماند
2 هوای گلخن از گلشن موافقتر بود ما را که آتش زنده جز در زیر خاکستر نمیماند
3 جهان کی میگذارد رونقی در کار ما باشد صدف چون بسته گردد، آب در گوهر نمیماند
4 چو گل هر عضوم از شوق تو پرواز دگر دارد پر و بالی که من دارم، به بال و پر نمیماند
5 ز تاج قیصر و خاقان خبر تا چند میپرسی سلیم آنجا که سر بر باد رفت افسر نمیماند