چو شمع روی تو افروخت از ابن یمین فریومدی غزل 185

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

چو شمع روی تو افروخت در جهان آتش

1 چو شمع روی تو افروخت در جهان آتش کدام جان که نه پروانه شد بر آن آتش

2 ز عکس روی تو در باغ و راغ شعله زند ز نوک لاله و از شاخ ارغوان آتش

3 چو بگذرد بدلم یاد شمع طلعت تو بسان شمع شود در تنم روان آتش

4 ز رشک لاله سیراب تست و هیچ دگر که نیست بی تب و بی تاب یکزمان آتش

5 حدیث شوق تو با خامه در میان ننهم که زیر نی نکند هیچکس نهان آتش

6 بیاد مهر رخت گر بر آورم نفسی شود ز تاب ویم شمع وش زبان آتش

7 مرا چو شعله آتش دلی بود نه چو شمع که بسته باشد بر خود بریسمان آتش

8 بترس ز آه دلم کان چو خط تو دودی است که زیر دامن آن هست بیگمان آتش

9 تو سوز ابن یمین خوار و مختصر مشمار که گیرد از شررش عرصه جهان آتش

عکس نوشته
کامنت
comment