1 چو آن شیرین سخن این نامه بر خواند در آن بیچارگی کردن فرو ماند
2 به ننگ و نام خود لختی نظر کرد سخنهایی، که بود، از دل بدر کرد
3 غرور حسن بود اندر سر او نمیشد رام طبع کافر او
1 پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟ که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب
2 کشیدهایم بسیبار چرخ، وقت آمد که چرخ غاشیهٔ ما کشد به دوش امشب
1 تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات در سیاهی شو، اگر میطلبی آب حیات
2 موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات
1 از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما که آمیزشیست مهر ترا با ضمیر ما
2 ما قصهای که بود نمودیم و عرضه داشت تا خود جواب آن چه رساند بشیر ما