- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زموج چین توانی ساده کردن گر جبین خود کشی چون آفتاب آفاق را زیر نگین خود
2 توانی در کمند وحدت آری خویش را آسان پس زانوی عزلت گر نشینی در کمین خود
3 کند آن کس که از شب زنده داری چشم دل روشن ید بیضا برون آرد چو شمع از آستین خود
4 به چشم خواب اگر ریزی نمک از صبح بیداری توانی ساخت چون انجم فلک ها را زمین خود
5 مکافات عمل پشت لبش را سبز خواهد کرد به آن زهری که از دشمنام دارد در نگین خود
6 زآشوب پریشان خاطری ها جمع کن خود را که چون خرمن شوی سازی جهانی خوشه چین خود
7 به شوق عشق بازی خویشتن را زنده می دارم کسی چون من نباشد در جهان جویا رهین خود