چین فدا باد زلف پرچین را از سعیدا غزل 25

چین فدا باد زلف پرچین را

1 چین فدا باد زلف پرچین را مدد از کفر می رسد دین را

2 همچو دل دین به باد می دادم چه کنم چشم عاقبت بین را

3 می توان کرد جای در دل سنگ چه توان کرد قلب سنگین را

4 تا نمودی جمال، گم کرده همچو عنقا وجود، تسکین را

5 بی می صاف شاد نتوان کرد دل اندیشه ناک غمگین را

6 گر توانی به بوریا سازی نتوان دید نقش قالین را

7 ترسم از شام و عصر هجران است گر نخوانم نماز پیشین را

8 چند باشی سوار ای واعظ همچو اطفال، اسب چوبین را

9 بر چنین اسب بسته ای خوش تنگ از کتب زیر ران خود زین را

10 هر که ز اخلاص خواند الحمدی تو سعیدا بگوی آمین را

عکس نوشته
کامنت
comment