چین در جبین فکنده گذشتی به سوی من از جامی غزل 402

چین در جبین فکنده گذشتی به سوی من

1 چین در جبین فکنده گذشتی به سوی من زنجیر کرده ای در رحمت به روی من

2 از زخم ناخنم تن لاغر شد استخوان باز آکه شد سفید ز هجر تو موی من

3 بود آرزوی خاطر من خط بر آن عذار گردون برآب زد رقم آرزوی من

4 روزی که چرخ ز آب و گل من سبو کند خواهد شکست سنگ جفایت سبوی من

5 هرگز نیافتم به تو ره گرچه در رهت صد بار سوده شد قدم جست و جوی من

6 خو کرده ام به هر چه ز خوی تو می رسد خوی تو هست جور وبر آن صبر خوی من

7 جامی شکست کلک کتابت چو ختم شد بر وصف نو خطی ورق گفت و گوی من

عکس نوشته
کامنت
comment