-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شطرنج صحبت من و آن مایهٔ سرور با آن که قایم است ز من میبرد به زور
2 کارم درین بساط به شاهی فتاده است کز اسب کین پیاده نمیگردد از غرور
3 چندم به بزم خود نگذاری چه میشود گر بر بساط شاه کند به یدقی عبور
4 نزدیک شد فرارم ازین عرصه کز قیاس در بازی تو ماتی خود دیدهام ز دور
5 نقد درست جان بنه ای دل به داد عشق کان نقد در قلیل و کثیر است بیکسور
6 زان انقلاب کن حذر اندر بساط عشق کانجا گریز شاه ز بیدق شود ضرور
7 میرم برای آن که ز چشم مشعبدش شطرنج غائبانه توان باخت در حضور
8 بیش از محل پیاده به فرزین شود به دل چون عشق را کمال برون آرد از قصور
9 تا محتشم بر اسب فصاحت نهاد زین افکند در بساط سوار و پیاده شور