1 دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی
2 خوب رخساری نقاب از پیش رخ برداشتی جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی
3 ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر تا شبی در خواب نازم رخ نمودی کاشکی
4 در پی سیمرغ وصلش عالمی دل خستهاند بودی او را در همه عالم وجودی کاشکی
5 چون دلم را درد او درمان و جان را مرهم است بر سر دردم دگر دردی فزودی کاشکی
6 حلقهٔ امید تا کی بر در وصلش زنم؟ دست لطفش این در بسته گشودی کاشکی
7 از پی بود عراقی زو جدا افتادهام در همه عالم مرا بودی نبودی کاشکی
دیدگاهها **