سرو کشمر که سمر از حکیم نزاری قهستانی غزل 132

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست

1 سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست

2 این چه روی است که از گوشه برقع بنمود که قیامت ز نهاد من حیران برخاست

3 خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش اینک آن خضر که از چشمه حیوان برخاست

4 در میان آمد و بنشست و چو بیرون شد باز این همه فتنه از آن سرو خرامان برخاست

5 کفر و اسلام به هم بر زد و کی بنشیند رستخیزی که از آن زلف پریشان برخاست

6 دلبرا ذره به خورشید کند میل و مرا طمع وصل تو در سر ز پی آن برخاست

7 من اگر سر برود با تو به سر خواهم برد تا نگویند به عجز از سر پیمان برخاست

8 نتوان از سر پیمان تو برخاست ولیک از سر جان به تمنای تو بتوان برخاست

9 ذره ای مهر تو در جان نزاری بنشست این همه ولوله از خلق قهستان برخاست

عکس نوشته
کامنت
comment