- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین بستده لشکر رومش ز حبش لشکر چین
2 رسته و بسته به دست بت من سنبلتر وز سرش رسته فرو هشته دو صد سنبل چین
3 حلقه در حلقه گره در گره و بند به بند پیچ در پیچ و زره در زره و چین در چین
4 در خطا و ختن ای خسرو خوبان خطا چون تو ترکی نبود در همه چین و ماچین
5 خواستم تا که بچینم ز لبش شفتالود ابرویش گفت: «بچین!» غمزهٔ او گفت: «مچین!»
6 در چنین چین و مچین مانده، اسیرم، چه کنم؟ سر زلف بت من مرهم چین بود و مچین
7 حال سلمان به قلم شرح همی دادم و گفت: خار هجرم خور و از باغ وصالم برچین