در باغ چو بالایت سروی نتوان از همام تبریزی غزل 163

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

در باغ چو بالایت سروی نتوان دیدن

1 در باغ چو بالایت سروی نتوان دیدن صد سرو فدا بادا هنگام خرامیدن

2 ای نور الهی را از روی شما عکسی ما آینه صانع خواهیم پرستیدن

3 صبح از هوس رویت رفتم به گلستان‌ها باشد که کنم خود را مشغول به گل چیدن

4 گل‌ها چو مرا دیدند فریاد برآوردند کان گل که تو می‌خواهی اینجا نتوان دیدن

5 چون ابر همی‌گریم بر غنچهٔ خندان لب تا از شکرت دیدم شیرینی خندیدن

6 فرهاد اگر دیدی آن چهره شیرین را از دست شدی دستش در سنگ تراشیدن

7 در چشم منی نتوان خار مژه بر هم زد ترسم که گلت یابد زحمت ز خراشیدن

عکس نوشته
کامنت
comment