1 نتوان گهر راز به هر مثقب سفت دوزند زبان و گوش ازین گفت و شنفت
2 اظهار مکن آنچه نمیشاید کرد زنهار مگو آن چه نمیباید گفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 من لبالب آروز، لیک آرزوی دل یکیست عالمی پر از شهید و غمزه قاتل یکیست
2 خواه سوی کعبه رو خواهی ره بتخانه گیر کوی عشق است این به هر جا میروی منزل یکیست
1 نوای من چو ز صد پرده بر یک آهنگ است چه شد که غنچه صد برگ او به صد رنگ است
2 ز کودکان نکند مرغ روح مجنون رم هنوز در دل دیوانه حسرت سنگ است
1 هر سر موی من از دود تو در فریاد است نالهام نغمه نی نیست که گویی بادست
2 دیده بینور شود گر نکنم گریه چو شمع مردم چشم مرا خانه ز سیل آباد است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به