شب وصال میسّر نمی از جهان ملک خاتون غزل 1050

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شب وصال میسّر نمی شود چه کنم

1 شب وصال میسّر نمی شود چه کنم سعادتیست چو باور نمی شود چه کنم

2 بجز خیال که او نور دیده ی بصرست به پیش دیده مصوّر نمی شود چه کنم

3 ببین که توسن ایام تند سفله نواز به هیچ گونه مسخّر نمی شود چه کنم

4 شب فراق که تاریکتر ز روز منست به شمع وصل منوّر نمی شود چه کنم

5 بهر زری که ز رخ دارم وز دیده گهر گدای عشق توانگر نمی شود چه کنم

6 هزار حیله و دستان به وصل او کردم به حیله کار میسّر نمی شود چه کنم

7 سخن چو قند مکرّر بود مرا به جهان چو ذکر دوست مکرّر نمی شود چه کنم

عکس نوشته
کامنت
comment