- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی شود به حیل با تو در کمر دستم مگر که چون کمرت پر شود به زر دستم
2 نه زر که در قدمت ریزم و نه بازویِ آن که زور پنجه بود بر تو از زبر دستم
3 به فقرِ من منگر یک نظر به حالم کن که خاک زر شود از دولتِ تو در دستم
4 به افتخار نهد سر زمانه بر پایم اگر رسد به سرِ زلفت ای پسر دستم
5 کتابِ حسن تو وقتی نوشتمی بخطی چنان که بوسه دهد تیرِ چرخ بر دستم
6 کنون ز شیوۀ خطّ تو شرم می دارم که بر قلم نهد انگشت ها دگر دستم
7 به دامنت نزنم دست از آن که آلوده ست علی الدّوام به خونابۀ جگر دستم
8 طمع نمی برم از وصل و چشم می دارم که در مراد شود با تو در کمر دستم
9 حذر ز نالۀ زارِ نزاری و مپسند بر آسمان همه شب از تو تا سحر دستم
10 مهل که غرق شوم بس که بر لب آمد آب اگر چنان که نگیری درین خط دستم