-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع سان شام غمت، منّت فردا نکشیم از سر کوی تو گر سر برود، پا نکشیم
2 شعله ناچار بود آتش افروخته را نتوانیم که آه از دل شیدا نکشیم
3 منّت از دست و دل خویش کشیدیم، بس است دم آبی به لب تشنه ز دریا نکشیم
4 گر در خلد، به روی نگهم باز کنند بی رُخت گردن مژگان به تماشا نکشیم
5 ساقی، از شرب یهودانه سالوس چه فیض؟ خون حسرت به از آن باده که رسوا نکشیم
6 گرچه دانیم که وصلت به تمنا ندهند همچنان دست ز دامان تمنا نکشیم
7 زنده از فیض سموم ره عشقیم حزین منتی از دم جان بخش مسیحا نکشیم