-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع را شعله، مسلسل ز دل آید بیرون آه جان سوختگان متصل آید بیرون
2 در جهان چند به آیینه سکندر نازد؟ چه تماشاست که از پرده دل آید بیرون؟
3 چشم نظارگیان لایق دیدار تو نیست به تماشای تو هر کس خجل آید بیرون
4 در چمن گر قد شمشاد به ناز افرازی قمری از منّت سرو چگل آید بیرون
5 دل خون گشته شود گر به مثل رنگ حنا مشکل از دست تو پیمان گسل آید بیرون
6 زلف مشکین تو هر جا که شود غالیه سا نکهت از نافهٔ چین منفعل آید بیرون
7 این گهر نیست که نشمرده به خاک افشانم اشک گلرنگ به صد خون دل آید بیرون
8 سینه صیقل گری از پاس دمش باید کرد صبح را تا نفسی معتدل آید بیرون
9 تن خاکی به رهم طرفه طلسمی است حزین خرم آن روز که پایم زگل آید بیرون