1 شمع چون پروانه را معدوم دید گفت باآتش که:ای نور الفرید
2 یا قتیل العاشقین،یا ذوالکرام یاقدیم النور، یامافی الظلام
3 مانده ام از جرم هستی شرمسار جرم ما را محو کن پروانه وار
4 چون تن پروانه یک بارم بسوز تاب جان دادن ندارم تا بروز
1 من اگر توبه شکستم کرمش موفورست پیش دریای کرم توبه من محصورست
2 جرم بخشیدن و الطاف نمودن کرمست چه توان گفت؟ که این واعظ ما مغرورست
1 چند پرسی ز کجایی و کجایی و کجا؟ از نهان خانه تجریدم و از دار فنا
2 تو جدل میکنی، اما چه کنی چون نکنی؟ گفت در حق تو حق: «اکثر شی ء جدلا»
1 تا پریشان نکند زلف ترا باد صبا متصور نشود حالت جمعیت ما
2 موکشان برد مرا عشق ز مسجد بکنشت الله الله،چه تفاوت، زکجا تا بکجا؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به