- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمعی چو تو میباید تا بزم بیاراید شاید نبود گر شمع بیدوست نمی شاید
2 جز ماه رخت کآورد خال سیه هندو هرگز نشنیدم ماه هندو بچه ای زاید
3 آئینه بکف دارد نه بهر خود آرائیست خواهد دل خود از کف بیشایبه برباید
4 گر خواند و گر راند ور خود کشد و بخشد سر بر خط فرمانم تا حکم چه فرماید
5 آنرا که سر انگشتان از خون شهان آلست از خون من درویش کی پنجه بیالاید
6 هر جا که بود دلبر ما راست بهشت و حور بیدوست بهشت و حور ما را بچه کار آید
7 مجنون نکند میلی دیگر برخ لیلی بی پرده بحی یارم رخساره چو بنماید
8 صیدی چو کشد صیاد ناچار بر او بخشد فریاد که ترک ما بر کشته نبخشاید
9 ای خضر خدایت داد چون آب بقا در دست یکجرعه بمسکینان کاین عمر نمی پاید
10 اسرار می و مستی آشفته زمستان پرس مستانه بیا کاین جا هشیار نمیباید
11 دارم بدل ایساقی بس عقده لاینحل جز دست علی یا رب این عقده که بگشاید