1 آمد به درت امیدواری کو را به جز از تو نیست یاری
2 محنتزدهای، نیازمندی خجلتزدهای، گناهکاری
3 از گفتهٔ خود سیاهرویی وز کردهٔ خویش شرمساری
4 از یار جدا فتاده عمری وز دوست بمانده روزگاری
5 بوده به درت چنان عزیزی دور از تو چنین بمانده خواری
6 خرسند ز خاک درگه تو بیچاره به بوی یا غباری
7 شاید ز در تو باز گردد؟ نومید، چنین امیدواری
8 زیبد که شود به کام دشمن از دوستی تو دوستداری؟
9 بخشای ز لطف بر عراقی کو ماند کنون و زینهاری
دیدگاهها **