آمد بگفتار آن لعل دلخواه از آشفتهٔ شیرازی غزل 1023

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آمد بگفتار آن لعل دلخواه

1 آمد بگفتار آن لعل دلخواه حل شد معمی الحمدلله

2 نیکست انجام ایجان ناکام کامشب بکام است آن لعل دلخواه

3 ببردت زتلبیس از راه ابلیس ره رو شود گم از پیر گمراه

4 از مرکز خاک تا سطح افلاک سوزیم و شوئیم از اشک و از آه

5 از لطف آن قد و زحسن آن خد نه دل بسرو و نه چشم بر ماه

6 خورشید هر روز آید بکویت تا چهره ساید بر خاک درگاه

7 منت زدونان تا کی پی نان همت زحیدر رزق از خدا خواه

8 میخانه ظلمات آب خضر می ‏ خضر است آگاه زین رسم و این راه

9 از عشق بازی خوشتر ندیدم زاوقات عشاق صد لوحش الله

10 آشفته در ذکر از زلف و رویش هم در شبانه هم در سحرگاه

11 از هر چه جز عشق کردیم توبه جز مدح حیدر استغفرالله

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر