آمد به تیغ کین ره ارباب از محتشم کاشانی غزل 540

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده

1 آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده طرف کله شکسته گره بر جبین زده

2 هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار بر صید آن کشیده کمان تیر این زده

3 در پرده دارد آن مه مجلس نشین دریغ رویی که طعنه بر مه گردون نشین زده

4 آن خردسال تاجو صراحی کشیده قد بسیار شیشهٔ دل ما بر زمین زده

5 از زخم و داغ تازه‌ام امشب هزار بار خون سر ز جیب و شعله سر از آستین زده

6 دارد به ذوق تا نفس آخرین مرا زخمی که بر من از نگه اولین زده

7 خوش وقت محتشم که دگر زین غزل برآب خوش نقش‌ها ز خامه سحر آفرین زده

عکس نوشته
کامنت
comment