-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد مه غم بهر عزاداری زینب شد موسم غمخواری بییاری زینب
2 کو شیر خدا شاه نجف تا که بیاید در کرب و بلا بهر هواداری زینب
3 فریاد که از ظلم یزید آن سنگ میشوم فرزند نبی کشته شده بیکس و مظلوم
4 خون شد دل حیدر ز علمداری کلثوم سوزد دل زهرا ز جلوداری زینب
5 سرو قد اکبر چو در آن دامن صحرا افتاد ز شمشیر ستمکاری اعدا
6 رد طعنه سنان گاه به دلداری لیلا خندید گهی شمر به غمخواری زینب
7 بنشست چو شمر شقی آن کافر دوران بر سینه بیکینه سلطان شهیدان
8 میگفت که ای شمر مبربالب عطشان سر از تتنم آخر بنگر زاری زینب
9 بردند چو از رخ یپه شام نقابش بستند چو بر گردن و بازوی طنابش
10 میکرد ز غم روی تضرع سوی بابش کای باب نداری خبر از زاری زینب
11 آن شب که روان شدی به سوی کوفه ویران دادند بوی جا ز جفا گوشه زندان
12 میبود در آن نیمه شب ناله طفلان در کوفه غم مونس بیداری زینب
13 در شام به ویرانه چو دادند مکانش خون گشت چو (صامت) ز بصر اشک روانش
14 شاه شهداء دید چو بیتاب و توانش آمد بسر از بهر پرستاری زینب