آمد نسیم و رایحه مشکبار داد از جامی غزل 97

آمد نسیم و رایحه مشکبار داد

1 آمد نسیم و رایحه مشکبار داد مرغان باغ را خبر نوبهار داد

2 در روضه امید نهالی که رسته بود بالا کشید و میوه مقصود بار داد

3 کوته کنم حدیث، گرانمایه قاصدی از ره رسید و مژده اقبال یار داد

4 صوفی به شکر مژده او بزم عیش ساخت تسبیح و خرقه را به می خوشگوار داد

5 آمد غبار موکب او همدم نسیم عشاق را جلای بصر زان غبار داد

6 نظاره رخش همه کس را نداد روی بس خسته دل که جان به ره انتظار داد

7 انداخت سایه کرم آن شاه دادبخش جامی بخواه از ستم روزگار داد

عکس نوشته
کامنت
comment