آمد خزان عمر و مرا گونه زرد کرد از جامی غزل 286

آمد خزان عمر و مرا گونه زرد کرد

1 آمد خزان عمر و مرا گونه زرد کرد بر خاطرم هوای گل و سبزه سرد کرد

2 آسودگی به خواب ندید آن که تکیه گاه از گرد بالش فلک تیز گرد کرد

3 غره مشو که خواجه به نیکی ستایدت بدمردی زمانه تو را نیک مرد کرد

4 فرد است یار و میل دلش هست سوی فرد خوش آن که خاطر از همه اغیار فرد کرد

5 زان آفتاب بهره جز آن گرمرو نیافت کو بارگی ز همت گردون نورد کرد

6 گر کرد خون دلم چو زبان از سخن ببست با او که را مجال سخن هر چه کرد کرد

7 جامی چو نیست معنی رنگین حسود را تذهیب شعر خود به زر و لاجورد کرد

عکس نوشته
کامنت
comment