1 آمد گه بلبل و گل و فصل بهار خواهم لب جوی و خلوت و بوس و کنار
2 خرّم تن آنکه بخت یارش باشد مسکین دل آنکه دور باشد از یار
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 چه خوش باشد شبی تا روز مهتاب فتاده از رخش در روی مه تاب
2 ز نور روی چون خورشید برده نگار مهوشم از چشم ما خواب
1 گر آیی تنگ یک شب در بر ما فدای پای جانان این سر ما
2 چه دولت باشد آن یارب که ناگاه درآیی همچو سروی از در ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به