مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان
مسعود سعد سلمان

آمد فرج ما ز ستم های از مسعود سعد سلمان قصیده 99

قصیده 99 ام از 1098 قصاید

آمد فرج ما ز ستم های ستمکار

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34

1 آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چون بوالفرج رستم آمد سر احرار

2 زین پس نرود پیش به ما برستم کس بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار

3 آنکس که ستم کرد بر این شهر ستم دید ایزد نپسندد ستم از هیچ ستمکار

4 زیباست بدین شغل عمید بن عمید آنک کافیست به هر شغل و به هر فضل سزاوار

5 از بوالفرج آمد فرج ما ز ستم ها بی بوالفرج الافرج ایزد دادار

6 بی بوالفرج الافرج اهل لهاوور از نرخ گران علف و آفت آوار

7 پیدا نشد آسایش و آرایش این خلق تا نصرت ما نامد از نصر پدیدار

8 او فخر عمیدان جهاندیده کافی وافی به همه دانش و کافی به همه کار

9 آباد ولایت ز وی و شاد رعیت بدخواه و بداندیش نگون بخت و نگونسار

10 در هند چنویی نه و در حضرت غزنین در دانش و در کوشش و گفتار و به کردار

11 آن لؤلؤ خوشاب سخن ها و کفش بحر در بحر عجب نه که بود لؤلؤ شهوار

12 دانش به دل اندر چو به بحر اندر گوهر جودش به کف اندر چو به ابر اندر امطار

13 کلکش به بنان اندر چون موج به دریا قارون شد و آسان بر او هر چه که دشوار

14 ای نام تو چون نام سخی حاتم طایی گسترده به هر شهر در امثال و در اشعار

15 روزی ده خلقی نه خدایی تو ولیکن روزی همه جز به کف خویش مپندار

16 این خلق رمارم چو رمه پیش تو اندر تو بر سر ایشان بر سالار ملک وار

17 بسیار نشینند برین بالش و این صدر زیشان تو فروزنده تری ای مه بسیار

18 آنی که فلک چون تو به صد قرن نیارد دانا و سخندان و سخن سنج و هشیوار

19 هم داور خلقی به گه داوری خلق هم داور دینی به گه خدمت دیندار

20 جبریل مگر هر چه کریمی و سخا بود آورد به نزدیک تو از ایزد جبار

21 شاید که بنازند به تو اهل لهاوور از فضل تو و فخر تو و قیمت و مقدار

22 ای مهتر شمشیرزنان با جگر شیر در صدر عمیدی تو و در معرکه سالار

23 ای یک تنه اندر زین یک لشکر کاری وی روز وغا پشت یکی لشکر جرار

24 ای دیده سنان تو بسی سینه و دیده در عقد کمند تو سر شیر به مسمار

25 ای آصف فرزانه بارای مسدد وی خاتم آزاده با کف درم بار

26 تو خانه اقبالی و روشن به تو اسلام شغل تو مشهر به تو چون ملت مختار

27 ابرست کفت چونکه فرو بارد بر ما ابری که سرشکش نبود جز همه دینار

28 دیوانت سپهریست پر از اختر لیکن تو بدر و در و ثابت استاره و سیار

29 چون کعبه که خالیش نبینی ز مجاور درگاه تو خالی نتوان دید ز زوار

30 از کف تو خالی نبود جود زمانی وز مدح تو هم هیچ تهی دفتر و اشعار

31 فرخنده بهار خوش و ایام شریفست روز طرب و روز نشاط می و میخوار

32 تا دهر گهی پیر و گهی تازه جوانست پیری و جوانیش به آذر در و آذار

33 آراسته بادا به تو این شهر و ولایت وز دشمن تو خلق مبینادا دیار

34 دین و دهش و داد درین شهر بگستر مگذر ز جهان هیچ و جهان را خوش بگذار

شعر قالب : قصیده سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار

شاعر شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چه کسی است ؟

شاعر شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار مسعود سعد سلمان می باشد.

شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چیست ؟

قالب شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار قصیده است

سبک شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چیست ؟

سبک شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر آمد فرج ما ز ستم های ستمکار چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
مسعود سعد سلمان

آمد فرج ما ز ستم های از مسعود سعد سلمان قصیده 99

قصیده 99 ام از 1098 قصاید
بنر