آمد دل ضعیف من اندر از جهان ملک خاتون غزل 1203

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آمد دل ضعیف من اندر پناه تو

1 آمد دل ضعیف من اندر پناه تو کرد او وطن به سایه زلف سیاه تو

2 هم در پناه زلف تو باد انتقام او یارب به سرّ سینه مردان راه تو

3 آخر نظر به حال من مستمند کن کز جان و دل منم به جهان نیکخواه تو

4 گر بر کنار مردم چشمم گذر کنی باشد در آب دیده ی مردم شناه تو

5 دل گفت با دو دیده تو رفتی به خون من بر خود نمی توان که ببندم گناه تو

6 ور نیست باورت که تو با من چه کرده ای باشد سرشک چهره ی زردم گواه تو

7 ای دل ز آه و ناله ی بی حاصلت چه سود در وی اثر نمی کند این سوز و آه تو

عکس نوشته
کامنت
comment