1 خوشنویسی چو عارض خوبان سخنم را به خط خوب آراست
2 لیک در هر غزل به سهو قلم گاه چیزی فزود و گاهی کاست
3 کردم اصلاح آن من از خط خویش گر چه نامد چنانچه دل می خواست
4 هر چه او کرده بود با سخنم با خط او قصور کردم راست
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند