1 چوب قفس نخست زخس می کنیم ما پس مرغ شعله را بقفس می کنیم ما
2 صحرای دلگشای دل ماست خامشی کسب هوا ز حبس نفس می کنیم ما
3 در سینه سر عشق زخامی نهفته ایم پنهان رموز شعله به خس می کنیم ما
4 جویا حیات ما به دم مرتضی علیست روشن چراغ خود به نفس می کنیم ما
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بزم عشق است و قدح کام نهنگ است اینجا باده خونابه صراحی دل تنگ است اینجا
2 شیشهٔ دل ز نزاکت گرهی بر باد است آمد و رفت نفس صدمهٔ سنگ است اینجا
1 صفای می نگر از جبههٔ گشادهٔ ما حباب آب حیاتست جام بادهٔ ما
2 ز قوت دل و بازوی ناتوانیهاست اگر ز رخ نبرد رنگ ایستادهٔ ما
1 چسان بینم به دست غیردامان وصالش را پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
2 به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به