1 دیدهٔ جان بوعلی سینا بود از نور معرفت بینا
2 سایهٔ آفتاب حکمت او یافت از مشرق و لوشینا
3 جان موسی صفات او روشن به تجلی و شخص او سینا
4 ای سفیه فقیهنام تو کی باز دانی زمرد از مینا
5 در تک چاه جهل چون مانی مسکنت روح قدس مسکینا
1 پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست
2 نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست
1 آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمیزند
2 زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز چون دست یافت زخم یکی کم نمیزند
1 تا دل مسکین من در کار تست آرزوی جان من دیدار تست
2 جان و دل در کار تو کردم فدا کار من این بود دیگر کار تست