1 فردا بخرم هر آنچه در شهربلاست جز آن نتوان که برسر بنده قضاست
2 ما را گویند گرد بلا بیش مگرد گردم که خوشیهای جهان زیر بلاست
1 خاک را از باد بوی مهربانی آمد است در ده آن آتش که آب زندگانی آمد است
2 نرگس خوشبوی مخمور طبیعی خاستست بید خرم روی سر مست جوانی آمد است
1 بزرگ جشن همایون و ماه فروردین خجسته بادا بر آفتاب روی زمین
2 علاء چتر و کلاه و بهاء افسر و بخت جمال تیغ و نگین و جلال مسندو دین
1 هین در دهید باده که هنگام بی غمی است زان باده که مشرق خورشید خرمی است
2 تا روی چون دو پیکر در روی او کشم زیرا که مان چو پروین وقت فراهمی است