1 بوطیب آنکه سرد و جفا گفت مر مرا بگذاشتم که مرد سفیهست و عقربی است
2 ور زانکه از سفه به همه عمر در جهان دشنام من دهد چه کنم گرچه مصعبی است
3 از حرمت علیکم او تا به قد سلف هرچ از تبار اوست پلیدست و روسبی است
1 بیمهر جمال تو دلی نیست بیمهر هوای تو گلی نیست
2 بگذشت زمانه وز تو کس را جز عمر گذشته حاصلی نیست
1 کار دل از آرزوی دوست به جانست تا چه شود عاقبت که کار در آنست
2 کرد ز جان و جهان ملول به جورم با همه بیداد و جور جان جهانست
1 در دست غم یار دلارام بماندم هشیارترین مرغم و در دام بماندم
2 بردم ندب عشق ز خوبان جهان من از دست دل ساده سرانجام بماندم