1 پروانه و شمع و گل شبی آشفتند در طرف چمن
2 وز جور و جفای دهر با هم گفتند بسیار سخن
3 شد صبح، نه پروانه به جا بود و نه شمع ناگاه صبا
4 برگل بوزید و هر دو با هم رفتند من ماندم و من
1 کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا
2 آتشی سوزندهام، وین گیتی آتشپرست هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا
1 خرد را عجب آید از این نبید وز آنکو به نبیدش دل آرمید
2 می از تن بزداید توان و هوش فراوان ضرر است اندرین نبید
1 ظلمی که انگلیس در این خاک و آب کرد نه بیوراسب کرد و نه افراسیاب کرد
2 از جور و ظلم تازی و تاتار درگذشت ظلمی که انگلیس در این خاک و آب کرد