مگر ای عشق سر پرسش عشاق از آشفتهٔ شیرازی غزل 1253

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

مگر ای عشق سر پرسش عشاق نداری

1 مگر ای عشق سر پرسش عشاق نداری یا که داری و نظر بر من مشتاق نداری

2 ایکه زآهنگ مخالف روی از راه بمجلس راستی آگهی از نغمه عشاق نداری

3 نه گمانم که شبی روز شود در همه عمر گر تو چون خور نظری بر همه آفاق نداری

4 چون توئی چشمه خورشید جهان شد زتو روشن از چه بر ساحت عاشق سر اشراق نداری

5 عهدت از مهد بپایان ببرم تا بلحدهم تا نگوئی سر پائیدن میثاق نداری

6 مددی زهر غمم میکشد و تلخی تریاق غفلتت چیست مگر ساقی تریاق نداری

7 بتغافل مگذر رفته خلافی اگر از من می بیاور مگر آن آتش حراق نداری

8 گر من آشفته ام و رند و نظرباز و قلندر خبر از صومعه زاهد زراق نداری

9 دست من گیر تو ای دست خدا از سر رحمت کاینچنین بی سر و پا در همه آفاق نداری

عکس نوشته
کامنت
comment