- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوسعید مهنه در حمام بود قایمیش افتاد و مردی خام بود
2 شوخ شیخ آورد تا بازوی او جمع کرد آن جمله پیش روی او
3 شیخ را گفتا بگو ای پاک جان تا جوانمردی چه باشد در جهان
4 شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست پیش چشم خلق ناآوردنست
5 این جوابی بود بر بالای او قایم افتاد آن زمان در پای او
6 چون به نادانی خویش اقرار کرد شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد
7 خالقا، پروردگارا ، منعما پادشاها، کارسازا ، مکرما
8 چون جوانمردی خلق عالمی هست از دریای فضلت شبنمی
9 قایم مطلق تویی اما به ذات وز جوانمردی ببایی در صفات
10 شوخی و بیشرمی ما در گذار شوخ ما را پیش چشم ما میار