-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش برقع ز روی باز انداخت گفت باید مرا به من بشناخت
2 در خودی خودت بباید سوخت با مراد منت بباید ساخت
3 تا درو جان جان نزول کند خانه باید ز خویشتن پرداخت
4 سر تسلیم پیش گیر چو چنگ متغیر مشو ز ضربِ نواخت
5 ایمنش کرد و فارغ از دوزخ آتش عشق هر که را بنواخت
6 نکند اعتراض بر مجنون هر که با عاقلان کند انداخت
7 چون نزاری پیاده شو ز وجود تا توانی بر آفرینش تاخت