دوش برقع ز روی از حکیم نزاری قهستانی غزل 101

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دوش برقع ز روی باز انداخت

1 دوش برقع ز روی باز انداخت گفت باید مرا به من بشناخت

2 در خودی خودت بباید سوخت با مراد منت بباید ساخت

3 تا درو جان جان نزول کند خانه باید ز خویشتن پرداخت

4 سر تسلیم پیش گیر چو چنگ متغیر مشو ز ضربِ نواخت

5 ایمنش کرد و فارغ از دوزخ آتش عشق هر که را بنواخت

6 نکند اعتراض بر مجنون هر که با عاقلان کند انداخت

7 چون نزاری پیاده شو ز وجود تا توانی بر آفرینش تاخت

عکس نوشته
کامنت
comment