1 بر آفتاب حوادث بسوزم اولیتر که به هر سایه بود بر سرم سپاس همای
2 از این سپس من و کنجی و خانهٔ تاریک که سرد شد دلم بر هوای باغ و سرای
1 باز کی گیرم اندر آغوشت کی بیارم به دست چون دوشت
2 هرگز آیا به خواب خواهم دید یک شبی دیگر اندر آغوشت
1 دوش آنکه همه جهان ما بود آراسته میهمان ما بود
2 سوگند به جان ما همی خورد گر چند بلای جان ما بود
1 دست در روزگار مینشود پای عمر استوارمینشود
2 شاهد خوب صورتست امل در دل و دیده خوار مینشود