- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز برآمد به کوه رایت ابر بهار سیل فرو ریخت سنگ از زبر کوهسار
2 باز به جوش آمدند مرغان از هر کنار فاخته و بوالملیح صلصل و کبک و هزار
3 هست بنفشه مگر قاصد اردیبهشت کز همه گلها دمد بیشتر از طرف کشت
4 وز نفسش جویبار گشته چو باغ بهشت گویی با غالیه بر رخش ایزد نوشت
5 دیدهٔ نرگس به باغ باز پر از خواب شد طرهٔ سنبل به راغ باز پر از تاب شد
6 آب فسرده چو سیم باز چو سیماب شد باد بهاری بجست زهرهٔ وی آب شد
7 غبغب این میمکد عارض آن میمزد نرمک نرمک نسیم زیر گلان میخزد
8 گه به چمن میچمد گه به سمن میوزد گیسوی این می کشد گردن آن می گزد
9 لاله درآمد به باغ با رخ افروخته بهرش خیاط طبع سرخ قبا دوخته
10 سرخقبایش بهبر یکدو سهجا سوخته باکه ز دلدادگان عاشقی آموخته
11 طفل چو زاید ز مام گریه کند زودسر بهر تقاضای شیر وز پی قوت جگر
12 وز پس گریه کند خنده به چندی دگر طفل شکوفه چرا خندد زان پیشتر
13 باغ چو از ایزدی جامه مُخلّع شود ظاهر از انواع گل شکل مضلع شود
14 یکی مخمس شود یکی مربع شود یکی مسدس شود یکی مسبع شود
15 بر سر سیمینه طشت طاسک زر بر نهاد نرگسک آن طشت سیم باز به سر برنهاد
16 بر پر زرین او ژاله گهر بر نهاد در وسط طاس زر زرین پر بر نهاد
17 چون ز تن سرخ بید گشت عیان سرخ باد از فزعش ارغوان در خفقان اوفتاد
18 نامیه همچون طبیب دست به نبضش نهاد پس بن بازوش بست ز اکحل او خون گشاد
19 کنیزکی چینی است به باغ در نسترن سپید و نغز و لطیف چو خواهرش یاسمن
20 ستارگانند خرد بهم شده مقترن و یا گسسته ز مهر سپهر عقد پرن
21 دایرهٔ سرخ گل گشته مضرّس چراست بر تنش این ایزدی جامهٔ اطلس چراست
22 دیبه او بینورد این همه املس چراست بوته صفت در میانش زرّ مکلّس چراست
23 بلبلکان زوج زوج زیر و بم انگیخته صلصلکان فوج فوج خوش بهم آمیخته
24 پشت به غم داده خلق در نغم آویخته تیغ تعنت قهر یر الم آهیخته
25 بلبل بر شاخ گل نغمه سراید همی نغمهاش از لوح دل زنگ زداید همی
26 شاهد گلزار را خوش بستاید همی نی غلطم کاو چو من مدح نماید همی
27 فاخر فخری لقب مفخر اولاد جم علیقلی میرزا زادهٔ شاه عجم
28 کلیم کافی کلام کریم وافی کرم به بزم میر اجل به رزم شیر اجم
29 چون ز طبیعی سخن یا ز الهی کند آنکه به ملک هنر دعوی شاهی کند
30 چون ز اوامر حدیث یا ز نواهی کند حلّ مسائل همه نیک کماهی کند
31 جداول زیجها نگاشته در نظر شکل مجسطی تمام کشیده اندر بصر
32 زاویه و جیب و ظلّ جمله بداند ز بر نسبت قطر و محیط صورت قوس و وتر
33 بوالفرج و بوالعلا بوالحسن و نفطویه اصمعی و واقدی مازنی و سیبویه
34 ازهری و یافعی، جاحظ و بن خالویه کل یثنی علیه کل یاوی الیه
35 که چند هستش دیار که چیستش طول و عرض به علم جغرافیا یعنی در وصف ارض
36 هم از نظام دول ز لشکر و باج و قرض هم از رسوم ملل هم از تکالیف فرض
37 بیمدد دوربین دیده درنگ و شتاب یازده سیاره را گرد کرهٔ آفتاب
38 قلی و قسنی ازو نکته بَر و نکتهیاب دورهٔ اقمار را نیک بداند حساب
39 مسائل فلسفی ز بر بداند همی مطالب صرف و نحو ز بر بخواند همی
40 شدن به چرخ برین میبتواند همی ز علمهای غریب سخن براند همی
41 ار ز علا قدر تو به چرخ پهلو زده طعنه ز خلق جمیل به باغ مینو زده
42 پیر خرد پیش تو چو طفل زانو زده گاه غضب با پلنگ پنجه به نیرو زده
43 در صف ناورد تو بیژن و گودرز چیست دیو و تهمتن کدام طوس و فرامرز چیست
44 جنبش بال پشه پیش زمین لرز چیست کشور بخشی و گنج باغ چه و مرز چیست
45 به جود صد حاتمی به حلم صد احنفی به فضل صد جعفری به علم صد آصفی
46 جلیل چون آدمی جمیل چون یوسفی در صف شهزادگان تو ز هنر سر صفی
47 عقلی در زیرکی خلدی در ایمنی دهری در کینکشی چرخی در دشمنی
48 خاکی در احتمال آبی در روشنی بادی در سرکشی ناری در توسنی
49 اهل زمین فوج فوج خلق زمان خیل خیل سیم ستانند و زر از کف تو کیل کیل
50 گوهر گیرند و لعل روز و شبان ذیل ذیل گاه سخا کوه کوه وقت عطا سیل سیل
51 خندهٔ تو گاه خشم خندهٔ شیر نرست هرکه نگرید از آن خنده ز شیراشیرست
52 قافیه گو جعل باش جعل ز من درخورست حشمت من در سخن صد ره از آن برترست
53 ملک نژادا چو من جهان نزاید همی پس از من ای بس حکیم که میبیاید همی
54 به مرگ من پشت دست ز غم بخاید همی دو دست خویش از اسف بهم بساید همی
55 تا که زمین روز و شب گردد بر گرد شمس تا که بتازی زبان روز گذشته است امس
56 تا که حواس است عشر ظاهر از آن عشر خمس سامعه و باصره ناطقه و شمّ و لمس