1 بوعلی دقاق آن شیخ جهان شد بنزدیک مریدی میهمان
2 آن مرید از عشق او میسوخت زار کرده بودش روزگاری انتظار
3 شیخ بنشست آن مرید نونیاز گفت شیخا کی بخواهی رفت باز
4 گفت ناافتاده وصلی اتفاق پیش باز آوردی آواز فراق
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای برده به آبروی آبم وز نرگس نیم خواب خوابم
2 تا روی چو ماه تو بدیدم افتاده چو ماهیی ز آبم
1 آلهی، نامه را آغاز کردم بنامت باب نامه باز کردم
2 زبان را در فصاحت راه دادم دهان را در بلاغت برگشادم
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **