- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای برادر تو پناه من گریان بودی در صف ماریه غمخوار یتیمان بودی
2 دانم از رفتن تو جان ز تنم خواهد رفت زآنکه اندر بدنم تو به جهان جان بودی
3 هر غمم بود ز دیدار تو از دل میرفت دردی ار داشتم از لطف تو درمان بودی
4 آمدم تا به مدینه به سوی کرب و بلا همه جا یار من زار پریشان بودی
5 چون علی اکبر و عباس ز دستم رفتند مایه صبر من بیسر و سامان بودی
6 بعد جد و پدر مادرم ای تشنه جگر مونس خواهر دلخسته و نالان بودی
7 آخر از تشنه لبی سیر ز جان گردیدی با وجودی که تو در ماریه مهمان بودی
8 شمر را در دل به یتیمان تو کی خواهد سوخت آن بودی که پرستار یتیمان بودی
9 قاتل تو به لب تشنه تو رحم نکرد آخر ای سبط پیمبر تو مسلمان بودی
10 بود جای تو در آغوش نبی بر سر خاک نی چنین بیسر و صدا پاره و عریان بودی
11 (صامتا) شکر خداوند که در مدت عمر روز و شب نوحهگر شاه شهیدان بودی