- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای برادر پند من بشنو اگر خواهی صلاح در معاش خویش بر قانون من کن یک مدار
2 ور قرارت نیست بر گفتم یقین دان کز اسف بر فوات آن نگردی ناصبور و بی قرار
3 مرد باش و ترک زن کن کاندرین ایام ما زن نخواهد هیچ مرد باتمیز و هوشیار
4 باشد اندر اصل خود خر پس شود تصحیف حر آنکه خواهد اصل هر اندوه مر تیماردار
5 ور اسیر شهوتی باری کنیزک خر به زر سروقدی ماه رویی سیم ساقی گلعذار
6 این قدردانی که چون خیزی به وقت بامداد روی مال خویش بینی نه روی وام دار
7 ور به کس رغبت نداری برگذر زو برحقی کاندرو یک نفع بینی و کدورت صد هزار
8 شیوهٔ اهل زمانه پیش کن بگزین غلام در حضر بیبی و خاتون در سفر اسفندیار
9 بر زند از بهر تو دامن به وقت کاه زیر بر زند خود را به صف کین به گاه کارزار
10 روز و شب دوزندهٔ خصم و عدو باشد به تیر سال ومه باشد جماع و بوسه را پیشت چو پار
11 هم حریف و هم قرین و هم ندیم و هم رفیق هم غلام و هم کنیزک هم پیاده هم سوار
12 تا بود بر طبع تو باری بزی با سنگ و سیم ور ز دل گردد مزاجت هست او زر عیار