- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برانم از عقب کوچ کرده خود بوک زند جمازه سعیم به خیمه گاهش چوک
2 کجا به خیمه گه او رسد جز آن رهرو که گامزن چو جهاز است و بارکش چون لوک
3 ز آفتاب رخش دور مانده ام شاید اگر کبود کنم جامه چون فلک زین سوک
4 ز فرق ساخته پای و ز تاج زر نعلین ملوک بهر سلوک رهش بلوک بلوک
5 غریق لجه عرفان خموش چون ماهی به هرزه نعره زنان واعظ از کناره چو غوک
6 ز کف مده سر رشته که پیرزن داند کز اوست گردش چرخ وز چرخ گردش دوک
7 مکن مبالغه در شرح درد دل جامی مباد کلک تو را خون فرو چکد از نوک